سلام بر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه

khaterat12.blog.ir

۱۰ مطلب با موضوع «دفترخاطرات یک» ثبت شده است

🇮🇷 خاطره‌ای از تفحص


🌷 شهدای قتلگاه فکه


🌹یکی دو روزی می شد که شهیدی پیدا نکرده بودیم؛ یعنی راستش، شهدا ما را پیدا نکرده بودند. گرفته و خسته بودیم. گرما هم بدجوری اذیتمان می کرد. همراه یکی از بچه ها داشتیم از کنار گودال قتلگاه شهدای فکه، که زمانی در زمستان سال ٦١ عملیات والفجر مقدماتی آن جا رخ داده بود، رد می شدیم، ناگهان....


💐....ناگهان نیرویی ناخواسته مرا به خودش جذب کرد. متوجه نشدم چیست، ولی احساس کردم چیزی مرا به سوی خود می خواند. ایستادم، نظرم به پشت بوته ای بزرگ جلب شد. همراهم تعجب کرد که کجا می روم. فقط گفتم: «بیا تا بگویم.»


🇮🇷 دست خودم نبود انگار مرا می بردند. پاهایم جلوتر می رفتند. به پشت بوته که رسیدیم، جا خوردم. صحنه ی خیلی تکان دهنده و عجیبی بود. همین بود که مرا به سوی خود خوانده بود. آرام بر زمین نشستم و ناخواسته زبانم به «سبحان الله» چرخید همراهم که متوجه حالتم شد، سریع جلو آمد، او هم درجا میخکوب شد.


🎋شخصی که لباس بسیجی به تن داشت، به تپه خاک کنار بوته تکیه داده و پاهایش را دراز کرده بود. یکی دیگر هم سرش را روی ران پای او گذاشته بود و دراز کشیده و خوابیده بود. پانزده سال بود که خوابیده بودند. آدم یاد اصحاب کهف می افتاد ولی این ها: «اصحاب فکه، اصحاب قتلگاه، اصحاب والفجر و اصحاب روح الله بودند.»


🌷بدن دومی که سرش را روی پایش گذاشته بود. تا کمر زیر خاک بود. باد و طوفان ماسه ها و رمل ها را آورده بود رویش. بدن هر دویشان کاملاً اسکلت شده بود. آرام در کنار یکدیگر خفته بودند. ظواهر امر نشان می داد مجروح بوده، در کنار تپه خاکی پناه گرفته و همان طور به شهادت رسیده بودند. آرام و با احترام با ذکر صلوات پیکر مطهرشان را جمع کردیم و پلاک هایشان را هم کنارشان قرار دادیم.

▫️راوی:  رحیم صارمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۰۳ ، ۰۵:۵۴
منتظران امام زمان عج

==========

https://s32.picofile.com/file/8482031534/1015raz.jpg

==============

۲۳ دی ماه سالروز شهادت شیخ مرتضی مروتی 

/ عملیات کربلای  ۵ /   روحت شاد شیخ مرتضی : 

ساعت ۱/۳۰ دقیقه امروز   ۲۳/ دی در منطقه عملیات کربلای ۵  در دژ مرزی واسکله نیروهای خودی وقتی داشتم  از سنگر اطلاعات عملیات تیپ  به طرف خط در گیری نیروهای رزمنده  خودمان با عراقیها  میرفتم یک برانکارد گذاشته شده بود  کنار بریدگی دژ  کنار اسکله  سایه بریدگی خاکریز . بخودم گفتم قبل از سوار قایق شدن ببینم داخل برانکارد چه کسی است . آیا از نیروهای خودمان از اطلاعات عملیات است. یا کسی دیگر  ویا  اورا  

می شناسم  از پنچ شش متری داشتم نگاه می کردم به برانکارد که کسی پیچیده شده بود لای یک پتوی عراقی  در سایه دژ رفتم پیش. تنها بودم  فکری کردم گفتم ولش کن باز کنجکاو شدم گفتم ببینم کیست لای پتو روی برانکارد . آتش  دشمن زیاد بود. گلوله توپ و کاتیوشا . بمب باران هوایی و..  رفتم همین که پتو زدم کنار دیدم چهره زیبای  مرتضی پراز خون  نمایان شد  خشکم زد و.....

 بلی اون شهید طلبه مرتضی مروتی بود که در برانکارد در سایه دژ در پتو پیچیده شده بود ومظلومانه در سایه آن خاک ریز گذاشته بود . رفتم به بچه های تعاون که مسئول جمع آوری شهدا بودند گفتم بیایند و شهید شیخ مرتضی را به محراج شهدا اهواز انتقال دهند بچه های تعاون آمدند وکمک کردم تا. شهید مروتی را ببرند. من هم  از همان اسکله سوار قایق شدم  رفتم  بطرف خط جلو محل در گیری نیروهای خودمان با عراقیها . رفتم اما با دلی غمبار  و چشم اشکبار به خاطر از دست دادن دوستانی ورزمندگانی این چنین مثل مرتضی مروتی و...

گروه:

خاطرات رزمندگان اردکان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۳ ، ۱۱:۵۰
منتظران امام زمان عج

🌷نحوه شهادت شهید علم الهدی


نبرد تن با تانک


🌴صدای #تانکهای آن طرف جاده به گوش می رسید. #تیراندازی لحظه ای متوقف نمی شد. راه افتادیم، با اینکه می دانستیم امید برگشت نیست، ولی رساندن «آر. پی. جی» به «علم الهدی» ما را مصمم به پیش می برد. به جاده که رسیدیم، توانستیم #تانکهایی را ببینیم. به جز چند تایی که در حال سوختن بودند، بقیه غرش کنان به پیش می تاختند. چشمم به حسین (علم الهدی) که افتاد، خستگی از تنم در آمد. آر. پی. جی بر دوشش بود و پشت خاکریز دراز کشیده بود. 

🔹در امتداد خاکریز غیر از حسین حدود ده نفر دیگر هنوز زنده بودند واز همه گروه همین ده نفر مانده بودند. حتی یک جسد بر زمین نمانده بود. پیدا بود که بچه ها با گلوله مستقیم تانک ها از پای در آمده بودند. تانک های سالم از کنار تانک های سوخته عبور می کردند و به طرف خاکریز علم الهدی پیش می آمدند. حسین و افرادش هیچ عکس العملی نشان نمی دادند. «روز علی» که حسابی نگران شده بود، آر. پی. جی را از من گرفت و به تانک ها نشانه رفت. دست روز علی را نگه داشتم و گفتم: کمی دیگر صبر کن، شاید بچه ها برنامه ای داشته باشند و او پذیرفت.

🔹 #تانکها به حدود پنجاه متری خاکریز رسیده بودند که یکباره حسین از جا بلند شده و نزدیک ترین تانک را نشانه گرفت. #گلوله درست به وسط تانک خورد و آن را به آتش کشید. غیر از #حسین دو نفر دیگر که آر. پی. جی داشتند، دو تانک دیگر را نشانه رفتند و هر دو را به آتش کشیدند. بقیه تانک ها سر جایشان ایستادند و ناگهان #خاکریز را به گلوله بستند. خاکریز یکپارچه دود شد و بعید بود کسی سالم مانده باشد.

🔸روز علی بلند شد و نزدیک ترین تانک را نشانه رفت و با اینکه فاصله کم بود، تانک را از کار انداخت. قامت حسین دوباره از میان دود و گرد غبار پشت #خاکریز پیدا شد و یک تانک دیگر با #گلوله حسین به آتش کشیده شد. پیدا بود که از همه افراد گروه فقط روز علی و حسین زنده مانده اند. حسین از جا کنده شد و خود را به خاکریز دیگر رساند. تانک ها هنوز ما را ندیده بودند. پیشروی تانک ها دوباره شروع شد. #حسین پشت خاکریز خوابیده بود. تانک به چند متری خاکریز که رسید، حسین گلوله اش را شلیک کرد. دود غلیظی از تانک بلند شد. تانک دیگری با #سماجت شروع به پیشروی کرد.

🔹علی که آر. پی. جی را آماده کرده بود، از خاکریز بالا رفت و آن را هدف قرار داد. تانک به آتش کشیده شد و چهار تانک دیگر به ده متری حسین رسیده بودند. حسین از جا بلند شد و آخرین گلوله را رهاکرد. سه تانک باقیمانده در یک زمان به طرف حسین #شلیک کردند. گلوله ها خاکریزش را به هوا بردند. گردو خاک کمی فرو نشست، توانستیم اول آر. پی. جی و سپس حسین را ببینیم. جسد حسین پشت #خاکریز افتاده بود و #چفیه صورتش را پوشانده بود. یکی از تانک ها به چند متری حسین رسیده بود و می رفت که از روی پیکر حسین عبور کند.


#_نحوه_شهادت

#_شهیدسیدحسین_علم_الهدی

https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/11135

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۰۳ ، ۰۴:۱۸
منتظران امام زمان عج