سلام بر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه

khaterat12.blog.ir

۸ مطلب با موضوع «خاطرات عبرت آموز» ثبت شده است

🍀برگ سبز


🔷آیت الله اراکی (ره) فرمودند:


شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.


☀️پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟

با لبخند گفت: خیر.

سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟

گفت: نه

با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟

✨جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!✨

گفتم چطور؟


☀️ با اشک گفت:

آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید. 


🌺 ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.


آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود:


✨به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ باشد تا در قیامت جبران کنیم!✨


 همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.

جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود

👇👇👇

🆔 @TebyanOnline

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۰۳ ، ۱۶:۵۳
منتظران امام زمان عج

🌹 شهید محمد حسین یوسف اللاهی


شهیدی که قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود....

همسایه همیشگی #حاج_قاسم عزیز


 خاطره ای کوتاه:

به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند،نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود ۱۰ نفر از بچه ها با هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ، زحمت نکشید.

 همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون

شهید حسین یوسف اللاهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت

🔸کارهایی که باعث شد در سن کم به درجه عرفانی والا برسد:

✅ از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود

✅ نماز شب خوان بود و دائما ذکر خدا میگفت 

✅ قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود

✅ هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود

چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت

خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها میگفت

روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود. 

🍃꧁꯭꯭꯭꯭꯭꯭🌸🍃یازهــــــــــــــــــرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۱۱:۲۳
منتظران امام زمان عج

*چرا این روزها باران نمی بارد*


روزی بهرام گور با گروهی از یاران عازم شکار گور شد . در تعقیب گوری از یاران جدا شد آفتاب غروب کرد و در بیابان راه را گم کرد ، از آنجا که به حس ششم اسب ایمان داشت زمام اسب را رها کرد تا به قدرت حس او را به آبادی رساند.

اسب و سوار بعد مدتی طی طریق به چادری در دل بیابان رسیدند ، بهرام شاه   بانک زد که ای اهل منزل آیا میهمان راه گم کرده را می پذیرید ،صدای نحیف پیرزنی از درون چادر آمدکهقدم میهمان بر چشم ماست ، داخل شو و  بهرام  داخل شد.

پیرزن نابینا بود و با پسر و  دختر و چند بز در بیابان زندگی می کرد به دخترش گفت:قدری شیر بدوش برای مهمان و پسر را گفت که جای خوابی نیز برایش بگستر.

بهرام در لباس شکار بود و کسی ندانست که او پادشاه است ،

بهرام شیر بخورد در جای خواب رفت ، همانگونه که در رختخواب دراز کشیده بود به آسمان نگاه میکرد ،در دل اندیشید که این عشایر از منابع طبیعی بهره می برند اما مالیات نمیدهند ،فردا که به قصر رسیدم برای عشایر نیز مالیات وضع خواهم کرد.

صبح شد همه از خواب برخاستند پیرزن به دختر گفت برو شیر بدوش تا میهمان چاشت بخورد، دختر بادیه برداشت و به پستان هر گوسفند دست برد با تعجب دید شیرش خشکیده ،برگشت و گفت: مادر در عجبم که هر شب و صبح  پستان همه گوسفندان پر از شیر بود اما اکنون همه خشکیده اند،

پیرزن گفت دخترم تعجب ندارد قطعاً پادشاه  مملکت برایمان خواب بدی دیده . بهرام که این سخن شنید متعجب شد، با خود گفت من در لباس مبدل و این زال نیز نابینا ، و نیت مالیات نیز در دل من هست هنوز به زبان نیاورده ام این زال چه می گوید. پرسید مادر جان مگر تو پادشاه را دیده ای یا میشناسی چگونه این حرف را می زنی؟!

پیر زن گفت :  ای غریبه من تا کنون هیچ پادشاهی را از نزدیک ندیده ام.

اما به تجربه می دانم که هرگاه پادشاهان  بر مردم مظلوم ظلم روا دارند ،  آسمان و زمین و حیوان و گیاه نیز بخیل میشوند و خشکسالی و بیماری سراسر ملک را فرا می گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۰۸:۵۳
منتظران امام زمان عج